شرف و جلال پیمبران بود از جلال محمّدی | سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدی |
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او | شرف و صبر و یقین و رضا نَمی از خصال محمّدی |
اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایی که از صفات کمالی و معنوی والایی برخورداراند یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس می کند و به همین علّت به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود و تلاش می کند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانی اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالی انسانی سخت مؤثر است و در مدّت کمی می تواند از مِس وجود انسان عادی طلای ناب بسازد.
قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهای نمونه را معرّفی نموده است و در هر زمان اسوه هایی را معرّفی نموده است. امّا آن اسوه و الگوی که برای ابد می تواند (همچون دین و شریعت اسلامی) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوی خود جذب نماید، عصاره هستی ، و برترین انسان در عالم وجود یعنی حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانی است، به این جهت قرآن کریم می فرماید:
«ولکم فی رسول اللّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛(1) مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.»
آیه فوق بخوبی نشان می دهد که هر کس در پی سعادت ابدی در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو می تواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتی است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوی برای تمامی بشریت است در تمام ابعاد.
اخلاق نیکو از برترین صفات کمالی انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز می شود که فردی دارای اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروی از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفی نموده، می فرماید: «و انّک لعلی خلق عظیم؛(2) و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی.»
علی(ع) درباره اخلاق نیک می فرماید: «پیغمبر سخی ترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کننده ترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوی و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را می دید، ابهتش او را می گرفت، و کسی که با او برخورد داشت و او را می شناخت به او عشق می ورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛(3) هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»
برخی افراد در جامعه از اخلاق خوبی برخورداراند ولی در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمی مرتبت در همه جا دارای اخلاق نیک و رفتار انسانی بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً...؛(4)نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانی نمی کرد»
در جای دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛(5)پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردی از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»
به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسی است که آزار و اذیت کمی نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردی تند برخورد کند، ولی خلق نیک او اجازه چنین کاری را نداده است.
عبداللّه بن حارث نیز می گوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(ص)؛(6) هیچ کسی را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»
پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود دارای اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلی بعثت او برای تکمیل اخلاق است و می فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛(7) همانا من برای به سامان رساندن فضائل اخلاقی مبعوث شده ام.»
در میان اخلاقیات آن حضرت برخی از آنها خیلی برجسته است که قرآن نیز روی آن تکیه کرده است:
از شاخص ترین صفات اخلاقی آن حضرت نرمخویی و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر می داند، لذا فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛(8) به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»
رهبران و عالمانی که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت می کنند و برای تحقق این مسئله از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند، و هیچ مانعی هم نمی تواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانی است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره می فرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛(9) همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
دلسوزی حضرت ختمی مرتبت به حدّی بود که گاهی از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار می داد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهی کافران نیز غصّه می خورد، قرآن در این باره می فرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛(10) گویی می خواهی به خاطر اعمال (ناروای) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنی.»
حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوی توحید و خداپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران می کردند، حضرت مجبور می شد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتی او را می یافت زخمهای پای او را پانسمان می کرد ولی حضرت در همان حال در حق قومش دعا می کرد، و هرگز نفرین نمی نمود، و عرضه می داشت: «اللهم اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛(11) خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهی ندارند.»
امانتداری حضرت به حدّی معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتداری خود می فرماید: «اما واللّه انّی لامینٌ فی السّماء و امینٌ فی الارض؛(12) بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»
ابن اسحاق در این باره می گوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحی "امین" نامیدند.» بخاطر همین امانت داری او بود که خدیجه بنت خویلد وقتی متوجّه راستگویی و امانتداری او شد فردی را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتی او رابه سوی شام همراهی کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتداری او بیشتر برای خدیجه ظاهر گشت(13) و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.
حتی بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنی هایی که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانت های خویش را نزد او می گذاردند، به این جهت و برخی موراد دیگر علی(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهای دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه این ها بالاتر امانتداری اودر حفظ و تبلیغ وحی از بارزترین نشانه های امانتداری آن حضرت بود.
بر حصیری می خوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشی بهتر برای خود انتخاب کنی؟ فرمود: «مالی وللدّنیا؟! ما مثلی و مثل الدنیا الّا کراکب سار فی یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرةٍ ساعةً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛(14) مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سواری است که در روز صاف حرکت می کند، پس (برای فرار از گرما) ساعتی را زیر سایه درخت استراحت می کند و بعد آنجا را ترک می کند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بی اعتنایی پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدةً و لاشاة و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونة عند یهودیٍ من یهود المدینة بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقةً لاهله؛(15) براستی رسول خدا(ص) نه درهم و دیناری و نه بنده و کنیزی و نه گوسفند و شتری به ارث نگذاشت، در حالی قبض روح شد که زره اش در نزد یهودی از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف برای نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»
ابن خولی می گوید: ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنی با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمی دانم(برای مردم حلال است) ولکن فخر فروشی(از این که چنین غذایی خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ی قیامت) مکروه و ناپسند می دانم. و دوست می دارم فروتنی در مقابل خداوند را، براستی کسی که برای خدا فروتنی کند خدا او را بالا می برد.»(16) این زهد برای همه مخصوصاً مسؤولان می تواند الگو قرار گیرد.
از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کامل ترین انسان هستی است و تمام کارها و فعالیت های او بر محور رضایت الهی بود، حتّی غضبش نیز برای خدا بود.
ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبی...یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛(17) همیشه این گونه بود که پیامبر برای خدا غضب می کرد و(هرگز) برای نفس خود غضب نمی کرد.»
عایشه می گوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزی را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمی را نزد مگر (زدنی که برای خدا بود) لذا در راه خدا جهاد می کرد.
از دیگر صفات اخلاقی آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاوری و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدری درباره حیای آن حضرت می گوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فی خدرها؛(18) حیای او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»
و نیز از ابوسعید خدری نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزی از او درخواست نمی شد مگر این که عنایت می کرد.»(19)
خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛(20) پنج چیز را تا دم مگر رها نمی کنم: 1ـ خوردن بر روی زمین با بردگان. 2ـ سوار شدن الاغ در حالی که فقط عرق گیر داشت. 3ـ دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4ـ پوشیدن جامه پشمی 5ـ سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»
ابومسعود می گوید: مردی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش می لرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنی هستم که قدید (گوشت خشک شده) می خورد.(21)
حمزة بن عبداللّه بن عتبه می گوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلت هایی بود که در جبّاران نیست، 1ـ همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را می خواند اجابت می کرد، خرمایی که در مسیر راه افتاده بود برمی داشت و می خورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار می شد.»(22)
امام باقر(ع) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالی ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامة شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛(23) جبرئیل سه نوبت کلیدهای خزانه های زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتی او و) آنچه برای او در قیامت آماده کرده است خدای تبارک و تعالی کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنی در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»
شجاعت و دلاوری آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولی خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگ ها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینی نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامه های دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهای دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان علی(ع) درباره شجاعت آن حضرت چنین می فرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقی القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الی العدوّ منه؛(24) همیشه این گونه بود که وقتی تنور جنگ داغ می شد و سختی به نقطه اوج خود می رسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار می گرفتند و درگیری آغاز می شد ما به رسول خدا پناه می بردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیک تر نبود.»
براءبن عاذب می گوید: هرگاه تنور جنگ داغ می شدو درگیری شدت می گرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت می کردیم، و شجاع و دلیر فرد کسی به حساب می آمد که (در جنگ و درگیری) محاذی و در کنار رسول خدا قرار داشت.»(25)
و انس بن مالک می گوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختی ترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبی از صدای وحشتناکی ترسیدند، عدّه ای به سوی آن صدا حرکت کردند در حالی که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشی گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتی برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالی که بر اسب برهنه ای ابی طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»(26)
از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً می تواند به عنوان الگوی زندگی قرار گیرد صبر و بردباری آن حضرت است، او در مقابل رنجهای بی شماری چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمت های فراوان، جنگهای متعدد، محاصره اقتصادی، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذی احدٌ مثل ما اوذیت فی اللّه؛(27)هیچ فردی همانند من در راه خدا
مورد اذیت قرار نگرفت.»
و در جای دیگر فرمود: «براستی در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدی آنچنان نترسید، گاهی می شد که سی شبانه روز می گذشت من و بلال اصلاً غذایی نداشتیم که بخوریم...»(28)
اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس علی اوزارالنّاس؛(29) رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».
استاد مطهری در زمینه صبر آن حضرت می گوید: «اراده و استقامتش بی نظیر بود دوره 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع می شد، ولی او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّله اش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»(30)
راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبی می دانست پیروزی در درون همان صبرها و استقامت ها قرار دارد، و گشایش همراه با رنج هاست.
آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزی در صبر است و گشایش همراه سختی و رنج، و براستی با سختی و آسانی است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخی یارانش مصداق حقیقی این آیه بود که خداوند می فرماید: «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»(31)
و خداوند متعال نیز برای تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن می گفت و می فرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛(32) پس صبر و بردباری پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»
و با همین استقامت ها بود که پیروزی نهایی را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ علی تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛(33) گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسان ها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانی و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان برای خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»
بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختی و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردباری بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فی جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فامره بالصّبر و الرفق...؛(34) باید در تمام کارهای خود صبر کنی، زیرا خدای عزیز، محمد(ص) را که به پیامبری مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»
پیامبر اکرم(ص) خود آورنده قرآن برای جامعه بشری بود، و قرآن با صدایی به بلندای ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگی می داند آنجا که می فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(35) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»
و از زبان علی(ع) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلی اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته ؛(36) براستی خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگی خداوند درآورد»
کسی که آن هدف را برای آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوی بندگی خدا می داند، هرگز نمی تواند آرام باشد و برای رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتی قبل از بعثت اهل عبادت و بندگی بود، و تلاش می کرد جای خلوتی برای عبادت خویش بجوید.
چون مکّه کفر اندود بود | هم درون کعبه شرک آلود |
مصطفی بیرون شدی از آن مکان | رو سوی غار حرا درآن زمان |
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهای پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپری می کرد و این نقطه دور از غوغای زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه می گذراند و در غیر این ماه نیز ایّامی را در آنجا سپری می کرد و حتّی همسر عزیزش می دانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانی را دنبال او می فرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا می کردند و آن عبادتها و شب نشینیهای غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.
اربعین ها گریه و زاری کند | بهر آنکه روح را صافی کند |
نیمه شب ها با خدایش راز کرد | خود رها از دست نفس و آز کرد |
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگی او شدّت بیشتری گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛(37) ای جامه به خود پیچیده! شب را جز کمی به پاخیز! نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»
ای مزمل خیز در آنای لیل | بهر راز و ذکر همگام سهیل |
نیمه شب ها با خدایت راز کن | درب رحمت ها به سویت بازکن |
و آن گاه آثار و راز نیاز شب را برای او بیان می دارد «(چرا که) ما به زودی سخنی سنگین را بر تو القاء می کنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت.»(38) و برای نجات امّت و رهایی از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهای شبانه نیازمندی، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبری در گروی نمازهای شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛(39) و (پاسی) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد»
گر مقام محمودت در دل بود | با عبادات و دعا حاصل بود |